دکتر غلامرضا حمید/ قهرمان…؟!

منتشرشده توسط rashtgps در تاریخ

۱jumong-08s1– چند سالی است که تلویزیون ایران به سریال‌های کره‌ای روی آورده است. پیش از آن هم رسانه‌ی ملی چند سالی مشتری سریال‌های چینی و ژاپنی بود. جالب این‌جاست که این فیلم‌ها طرفداران زیادی هم دارد و تقریباً اکثر مردم به‌طور مرتب و با علاقه آن‌ها را دنبال می‌کنند. آخرین آن‌ها که ظاهراً پرطرفدارترین‌شان هم هست و حتی از سریال‌های «اوشین» و «یانگوم» هم از این لحاظ پیشی گرفته است «افسانه‌ی جومونگ» نام دارد. وقتی این برنامه از تلویزیون پخش می‌شود حتی خیابان‌ها هم خلوت می‌شود.
فکر می‌کنید علت این‌همه علاقه‌ی مردم به فیلم‌های شرق آسیا چیست؟ آیا فرهنگ مردم ما با فرهنگ مردم چین و ژاپن شباهت زیادی دارد؟ این‌طور به‌نظر نمی‌رسد.
وجه مشترک همه‌ی این فیلم‌ها وجود یک شخصیت محور در فیلم است (قهرمان) که تمام فیلم بر مدار همین یک نفر می‌چرخد.
این فرد دارای شخصیتی استثنایی است؛ یا بسیار قدرتمند است، یا بسیار باهوش است، یا بسیار صبور و پرطاقت است. گاهی هم همه‌ی این خصوصیات را یک‌جا دارد. یعنی به‌طور خلاصه همه‌ی این فیلم‌ها یک سوپرمن دارند. ایرانی‌ها هم که عاشق سوپرمن هستند. اگر از بچه‌های نسل ما (کودکان قبل از انقلاب) بپرسند که کارتون مورد علاقه‌شان چه بود، اغلب سوپرمن را محبوب‌ترین کارتون می‌دانند. امروز هم محبوب‌ترین شخصیت تلویزیونی مورد علاقه‌ی کودکان امروز و دیروز، جومونگ است؛ شخصیتی که هر لحظه احتمال سر زدن عملی خارق‌العاده از وی وجود دارد. یک سوپرمن واقعی که می‌تواند دل میلیون‌ها بیننده‌ی ایرانی را تسخیر کند.
۲- برتولت برشت نمایشنامه‌‌ی زیبایی دارد در مورد گالیله. در قسمتی از این نمایشنامه عده‌ای از شاگردان و مریدان گالیله در جایی نشسته‌اند و با هم بحث می‌کنند. گالیله توسط کلیسا بازداشت شده و در حال محاکمه است. شاگردان در غیاب استاد خود پس از کلی بحث به این نتیجه می‌رسند که گالیله هرگز از اظهارات خود توبه نخواهد کرد. از نظر آنان، استاد حاضر است زنده زنده در آتش بسوزد اما از گفته‌های خود (در مورد گرد بودن زمین و…) اظهار ندامت نکند. آن‌ها از گالیله برای خود یک اسطوره می‌سازند و کلی هم از این بابت کیف می‌کنند. (یاد نوشته‌ی جلال افتادم در رثای مرحوم تختی: … و در بودن خودت جبران کرده باشی نبودن‌های مردم کوچه و بازار را…)
در لحظه‌ای که بحث به اوج خود رسیده است و شاگردان که اتفاقاً از صنف‌های مختلف جامعه هم هستند و حتی یک کشیش جوان هم در بین آن‌هاست، متفق‌القول شده‌اند که استاد (اسطوره) آن‌ها در دادگاه با کمال شجاعت سینه را سپر خواهد کرد و تنها حقیقت را خواهد گفت و جز حقیقت چیزی نخواهد گفت، ناگهان صدای جارچی از بیرون به ‌گوش می رسد که دارد متن توبه‌نامه‌ی گالیله را می‌خواند: «من گالیله‌ئو گالیله‌ئی از تمام اظهارت خود در مورد…»
همگی شوکه می‌شوند و روی صندلی‌های خود وا می‌روند. شوخی نیست تمام آن‌چه در ذهن خود از معلم‌شان ساخته بودند ناگهان به‌هم ریخته است. لحظاتی بعد گالیله وارد صحنه می‌شود با قیافه‌ای درب و داغان و شکنجه شده. به‌سختی در گوشه‌ای می‌نشیند و تقاضای لیوانی آب می‌کند. مریدان سابق روی درهم کشیده‌اند و کسی به او نگاه نمی‌کند. هیچ‌کس میل ندارد حتی یک لیوان آب به او بدهد. یکی از شاگردان طاقت نمی‌آورد و می‌گوید: «بدبخت ملتی که قهرمان ندارد.» اوج نمایشنامه در این‌جاست گالیله در پاسخ فقط یک جمله می‌گوید: «بدبخت ملتی که نیاز به قهرمان دارد.»
۳- نمی‌خواهم هیچ نتیجه‌گیری کنم، اما فکر می‌کنم علت علاقه‌ی بیش از حد کودکانم به آقای جومونگ را فهمیده باشم.

دکتر غلامرضا حمید
مرکز بهداشت شهرستان رشت


0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.